احمد قشقائی زاده



حسین پناهی میگه:توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم

طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم

خواندم سه عمود

ییکی گفت بلند بگو

گفتم یک کلمه سه حرفیه

ازهمه چیز برتر است

حاجی گفت: پول

تازه عروس مجلس گفت: عشق

شوهرش گفت: یار

کودک دبستانی گفت: علم

حاجی پشت سرهم گفت : پول، اگه نمیشه طلا، سکه

گفتم: حاجی اینها نمیشه

گفت: پس بنویس مال

گفتم: بازم نمیشه

گفت: جاه

خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه

مادر بزرگ گفت:مادرجان، "عمر" است.

اون که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار

دیگری خندید و گفت: وام

یکی از آن وسط بلندگفت: وقت

خنده تلخی کردم و گفتم: نه

اما فهمیدم

تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی

حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید !

هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم

شاید کودک پا بگوید: کفش

کشاورزبگوید: برف

لال بگوید: حرف

ناشنوا بگوید: صدا

نابینا بگوید: نورو من هنوز در فکرم

که چرا کسی نگفت: "خدا"

این متن زیبا منتصب به حسین پناهی هست


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مرکز تخصصی کاشت مژه هانا زندگینامه کرال روید - دانلود بازی و برنامه اندروید بازی اسکرش پودر موتور شویی کیمیا و محصولات کارواش کیمیا بیوشیمی عمومی نهضت شهادت دانلود خلاصه کتاب روانشناسی بالینی فیرس و ترال آراستگی تجهیزات آموزشی مدرسه من